خاطره روز معلم
سلام،من يكي از مربياي مهد كودكمون هستم،امروز خيلي روز خوبي بود برام.چون روز خودم بود،
روز معلم....
امروز از صبح بچه ها با شوق وذوق بيشتر از هر روز ميومدن.از چند روز قبل هم با لو دادن اينكه خانواده هاشون چي واسمون كادو خريدن،پيشواز روز معلم رفته بودن.بالاخره روز معلم هم رسيد.توي مهد با بچه ها جشن گرفتيم،كيك وشيريني خورديم،كلي هديه گرفتيم.البته ما كه انتظاري نداريم،اينو واقعا ميگم،وقتي كسي به كارش علاقه داشته باشه و عاشق كار با بچه ها باشه، با يه ابراز محبت ساده هم احساس رضايت ميكنه و من هم همين طورم.الان كه دارم اين مطلب رو مينويسم،ساعت كاري مون با يه خاطره جالب از روز معلم تموم شده.
خاطره اينه كه:يكي از بچه ها كه با مامانش اومد بود و منتظر ديدن خانم مربي بود كه هديه اشو بده،يه دفعه كادو افتاد و .....شكسسسسسست.بقيه اشو ديگه نميگم.خودتون تصور كنين حال مامان و بچه و خانم مربي رو......
خلاصه حواستون باشه هديه از دستتون نيفته كه.....
از همه مامانايي كه زحمت كشيدن،متشكرم.